سردبیرفرهنگ و ادب, سینما/تئاتر1 سال پیش2 بازدید
از فیروزه ای تا خاکستری
تصویر اصفهان در حافظه جمعی ایرانیان به عنوان شهر گنبدها، باغ ها، بناهای فاخر، شیرینی ها وغذاهای خاص، رودها و نهرها همنشین با رنگهای فیروزه ای، سبز، سفید، زرد، خاکی و زرشکی بود تا اینکه در دوره ظل السلطان تصویر زور، ستم، ویرانی و تغییر بر اصفهان سایه می اندازد و اصفهان شهری خاکستری رنگ می شود.
با شروع قرن جدید شمسی (قرن ۱۴ام) هویت و تصویر اصفهان به کلی در ذهن و خاطره شهروندان آن دگرگون می گردد. گفتمان صنعتی شدن و مدرنیته اصفهان را سیاه و سفید و خاکستری می کند و خاطرات شهری نیز بر اسناد و تصاویری در همین طیف های رنگی ثبت و آرشیو می شوند.
گفتمان حاکم بر اصفهان که زمانی نصف جهان و شهر گنبدهای فیروزه ای بود به سمت منچستری شدن و صنعتی ترین شهر ایران سیر می کند؛ تا خاطرات باغ شهرِ هنرمندان، علما و حکیمان جای خود را به خاطرات مدیران، کارآفرینان،کارفرمایان و کارگران دهد.
نمایش «باغ زرشک» محمدرضا رهبری که در موزه تاریخ شهرداری اصفهان به صحنه آمده است، نمایشی است از جنس اجراهای در مکان-خاص (site-specific). کوشک دوره پهلوی اول و مکان فعلی موزه، ظرفیتی را فراهم کرده است تا این نمایش بتواند داستان خود را بسیار تاثیرگذارتر روایت کند. این نمایش تقابل های گفتمانی و روایی، و تطور و دگردیسی اصفهان در بستر رنج هایی که سوژه هایی که سالها با خاطراتی مشوش و ناآرام گذراندند را بیان می کند.
«باغ زرشک» داستان جوانی (با بازی حرفه ای بیژن نمکی زاده) است که در جستجوی نقاط تاریک و مبهم هویتی و خاطرات خود با چندین عکس و سند به اصفهان آمده است. او در مواجهه با پیرمرد دوچرخه سواری که تسهیلگر روایت باغ زرشک می شود (با بازی فوق العاده، روان وحرفه ای احمد خوانساری )، با خلیل (با بازی قدرتمند و مستحکم محمد ترابی) و مادرش (سوده امیرخانی- که بازی بی نظیری را ارائه می دهد) آشنا می شود. پیرزن که حافظه و خاطراتش مشوش است درتقابل های گفتگویی، رازهایی را آشکار می سازد که روایت تغییر وتحولات گفتمانی اصفهان درده های نخستین ۱۳۰۰ است؛ روایت شکل گیری کارخانه، روایت زنان در کارهای جدید، قحطی، جنگ، تولدها، از «دست»دادن ها، آرزوها، امیدها، خیانت ها، مهاجرت ها، موفقیت ها، شکستها و در یک کلام خاطرات اصفهان در قرنی جدید و بافت شهری واجتماعی نوین.
آرشیو و روایت های معرفت شناسانه در باغ زرشک
میشل فوکو از مهمترین نظریه پرادازان حوزه گفتمان در علوم اجتماعی معتقد است، یکی از بنیان های برسازنده گفتمان ها آرشیوها، اسناد و مدارکی همچون عکسها و متن ها هستند. آرشیوها معرفت ها را سامان می بخشند و نقطه های تاریک حافظه ها را از پیش زمینه ها و حاشیه ها به پس زمینه آورده و برجسته سازی می کنند. فوکو بیان می کند که : «منظورم از آرشیو و یا بایگانی مجموعه ای ازقواعدی است که در دوره ای خاص و برای جامعه ای معین موارد زیر را تعریف می کرد:
۱) مرزها و شیوه های بیان پذیری، ۲) مرزهای شیوه های نگهداری، ۳) مرزها و شیوه های حافظه،
۴) مرزها و شیوه های باز فعال سازی (فوکو، ۱۹۷۸، تاریخ جنسیت، صص ۱۴و۱۵)
نمایش «باغ زرشک» وارد همین مرزها، شیوه ها و اشکال بایگانی ها می شود و آنها را فرآوری کرده و برای مخاطب امروزی به نمایش می گذارد. گفتمان هایی که در حافظه چندین خانواده نگهداری شده، تبدیل به حافظه شده، با بازگشت فرزند موسس کارخانه صنایع پشم بازفعال شده و بیان پذیر می گردد. محمدرضا رهبری به خوبی عناصر و لحظه های تقابل های گفتمانی میان نهادهای مختلف از گفتمان جاری میان طبقه کارگر تا طبقه کارفرما و طبقه سیاستمدار ایران را در برهه حساس جنگ جهانی دوم و دوره ملی شدن صنعت نفت بازآفرینی می کند. «باغ زرشک» روایت رنج هر سه طبقه گفتمانی را برای مخطب عیان می سازد و در لفافه داستان های هم عرض روی صحنه می آورد.
باغ رزشک: روایت طردشدگی ها در تقابل های بیناگفتمانی
این نمایش تحلیل و آشکار سازی طرد شدگی ها است. سارا میلر معتقد است کنار گذاری و طرد به نحو تناقض آمیزی یکی از مهمترین راه ها برای تولید گفتمان ها است. (میلر، ۲۰۱۳، گفتمان، ص ۸۶). فوکو سه رویه مهم در طرد و به حاشیه راندن را تبیین می کند : نخست مرگ یا از دست دادن، دوم جنون، از دست دادن عقل و منطق و سوم مرز کشی بین دانش حقیقی و کاذب (فوکو، ۱۹۸۱، نظم گفتمان، ص۵۵)
«باغ زرشک» به خوبی این رویه ها را عیان می سازد تا بیشترین تاثیر را در مخاطب داشته باشد، و وی داستان را تا پایان با جزئیات دنبال کند و گفتمانها برایش تحلیل و واقعیت ها عیان شوند. پسر یک کارآفرین که به اجبارِ جان و جنگ، از کارخانه و خانه خود طرد شده و به غربت گریخته است، در جستجوی حقیقت باز می گردد تا با پرسشهایی کلیدی واقعیت ها را برای خود، سوژه ها و هم زمان مخاطبین نمایش آشکار سازد. خلیل اگرچه دست و پدر خود را از دست داده و همدم مادر است با توهمی از حقیقت سالها زیسته و رنج برده است. با بازگشت پسرِ کارخانه دار گفتمان طبیعی شده و هژمونیک وی عیان گشته و دگرگون می گردد. به عبارتی دیگر، حاشیه ها به مرکز باز می گردند و متن پیشین مجدداً بازبینی و روایت می گردد.
مکانی که خود سالها طردشده بود و اجزای بنیادین خود را از زمان تاسیس به عنوان باغ زرشک با تخرب های ظل السلطان و بعد دگردیسی به کارخانه از دست داده، با احیا و برجسته سازی به عنوان تماشاگاهی برای قصه هایی که یا بواسطه زمان طرد شده یا بواسطه گفتمان حاکم به کناری نهاده شده دراین نمایش به عرصه تماشا می آید و اهمیتی مجدد می یابد.
چرخش های گفتمانی در باغ زرشک
از ساز و کارهای مهمی که گفتمانها برای زنده ماندن از آن بهره می گیرند «چرخشهای گفتمانی» است که مهمترین شیوه آن تفسیر است. فوکو در اهمیت تفسیر بیان می کند:«نقش تفسیر…. این است که سرانجام بگوید بالاخره چیست آنچه در فراسوی متن نهفته بود. تفسیر باید بنا به پارادوکسی که همیشه جابجا می شود اما هرگز از صحنه خارج نمی شود برای اولین بار بگوید آنچه را که به هرحال پیشاپیش گفته شده بود، باید به نحوی خستگی ناپذیر تکرار کند آنچه را که با این حال هرگز گفته نشده بود.» (فوکو، ۱۹۸۱، نظم گفتمان، ص ۵۸)
محمدرضا رهبری در «باغ زرشک» مدام بواسطه نقش ها و رخدادهای نمایش اش، تفسیری از اوضاع بحرانی ایران، اصفهان و مبادلات روزمره میان طبقات مختلف جامعه در آن دوره را نشان می دهد. هم روایت ها مدام در چرخش وتفسیر هستند. شخصیت ها نه تنها داستان خود و روزمرگی ها و رنج های خود را روایت می کنند بلکه تفسیری از آنچه بر آنها می گذرد و تبعات آن را نیز به نمایش می گذارند. گروه پرفورمنس درتاثیرگذاری و خوانشهای تفسیری این نمایش نقش کلیدی بازی می کند. این نمایش تفسیری است بر آنچه بر اصفهان و تاریخ مردمان شهر گذشته، نه صرفاً روایت رنج چند شخصیت برساخته شده در خاطر و خیال نویسنده.
گفتمان های زنانه در گزاره های مردانه
ازجذابیت های نمایش «باغ زرشک» روایت دوران صنعتی وسیاسی شدن ایران از منظری زنانه است. گفتمان مادرانه، زنان جوان، زنان سالمند و دالهای سیالی که از منظری زنانه در تقابل های گفتمانی،کشش نمایشی و روایی ایجاد می کنند. تکنیک جذاب روایی که محمدرضا رهبری در این نمایش انتخاب کرده است گفتمان اعترافی است که فوکو آن را در جوامعی که در پی انضباط های نوین هستند مورد بحث قرار می دهد و آن را بسیار حائز اهمیت تلقی می کند.
«باغ زرشک» هرچند با روایتی مردانه پس از پیش درآمدی بر پایه رومانس آغاز می شود، در اصل داستان زنانی را روایت می کند که با بحران های نوین شهری، از صنعتی شدن در بافتار کارخانه های نساجی تا نظام مند شدن شهروندان در بافتار بلدیه در تعامل وتقابل اند. اعترافات خلاقانه مادری که جوانی و
حافظه اش در بافتار کارخانه کلاف در هم پیچیده ای شده، اعترافات و روایات های شهربانو، همسر مدیر کارخانه، پس از تنهایی و زمانی که همسرش از کشور گریخته است و خرده روایت های زنان شهر در قالب اشعار و پرفورمنس ها، همه وهمه به آشکارترین شکل اِعمال قدرت را به نمایش می گذارند. آنچه از پریشانی، افسردگی، فوران خشم، دردمندی عاطفی، پرخاشگری و دیگر فرآیندهای رنج های زنانه این نمایش عرضه می کند حاصل انضباط های مدرن وصنعتی مردانه ای است که منجر به از دست رفتن آدمها، خاطرات و حافظه ها وتنها ماندن یادی از صدای بوق ها و تکرارها می شود.
باغ زرشک:بازآریی هویت های خاکستری
در مجموع نمایش «باغ زرشک» محمدرضا رهبری روایتی خلاقانه از هویت هایی است با نقاطی تاریک و مبهم که به واسطه اسناد، خاطرات و گفتگو ها بازآرایی می شوند. مخاطب در سیر نمایش از منظرهای مختلف روایت های متقابل را مشاهده می کند و حقیقت را کشف می کند. باغ زرشک مخاطب را پیوند به بنای تاریخی که در آن اجرا می رود، به آدمهای قصه، به تاریخ شهر و تحولات سیاسی، اجتماعی و صنعتی ایران در آن دوره پیوند می زند و حس تعلق خاطر به اصفهان را تعمیق می بخشد. هرچند هویت شخصیت ها، روایت ها و فضا ها در «باغ زرشک» سفید، سیاه و خاکستری می نماید در انتها هویت ها برای هر مخاطب رنگهای جدیدی می گیرند؛ به گستره طیف رنگ های اصفهان.
لینک کوتاه مطلب:https://parsianemrooz.ir/2024/07/08/%d9%86%d9%85%d8%a7%db%8c%d8%b4-%d8%a8%d8%a7%d8%ba-%d8%b2%d8%b1%d8%b4%da%a9%d8%9b%d8%af%da%af%d8%b1%d8%af%db%8c%d8%b3%db%8c-%da%af%d9%81%d8%aa%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d9%86/